چشمان افسونگر...

ساخت وبلاگ

خش خش برگ های پاییزی

چون تپش قلب عاشق بی قرار

آهنگی غمناک و جان بخش می نوازد...

آسمان نیلگون،

نم نم باران

و عطر خاک باران خورده

تکرار خاطرات با تو بودن را تداعی می کند...

و اینک آغاز فصل خزان است...

چه پارادوکسی به پا شده

... از طرفی من ایستاده ام

در برابر هجوم لشگری از خاطراتت

تنها و بدون تو...

در جاده ای از برگ ریزان طبیعت

روی آتش طلایی برگ ها

قدم می زنم...

و از طرفی تابلوی بی بدیل طبیعت

با قلم جادویی اش

چون چشمان افسونگر تو

افسونگری می کند...

می خواهم بگویم

باز آ... و بیا

تا سپیدی برف های زمستان

و سردی بوران

قلب های ما را منجمد نکرده

بیا...

بیا که اینجا

پاییز عجولانه اتفاق می افتد

بیا که پاییز قدم زدنهای دو نفره هست

پاییز یعنی باران...

چتر...

کافه گردی...

پاییز یعنی چشمان هزار رنگ تو...

موضوعات مرتبط: دلنوشته های شخصی

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 76 تاريخ : جمعه 7 مهر 1402 ساعت: 22:36