اسفند؛ دلداده گریزان...

ساخت وبلاگ

دل های عاشق در انتظار تو بودند...

چشمان بی قرار، قرار از دست داده بودند...

لب ها نجوا کنان از تو زمزمه می کردند...

همه جا حرف و حدیث تو بود...

همگان تو را چشم به راه بودند...

تا تو از راه برسی...

که دادِ روزها و هفته های غمین و حزینِ از دست رفته را از تو بگیرند...

تو تنها امید روزهای آخر سال بودی...

اما تو هنوز از راه نرسیده همگان را در بُهت فرو بردی...

همگان را در شوکِ ترس، خموش کردی...

و کردی آنچه نباید می کردی...

مگر تو آن ماهی نبودی که همگان برایش لحظه شماری می کردند...

آری...تو آن اسفند ماه همیشگی نبودی...

اسفندی که پیر، برنا، کودک ... زن و مرد هر ساله خاطرات خوشی با تو داشتند...

خاطراتی که روزهای خوش را با خود می آورد...

آری...تو آن اسفند ماه همیشگی نبودی...

... این بار با هویتی مجهول و غریب آمدی...

اسفندی که ذات ایرانی اش را به تورانی اش فروخت...

و ایران را ... و ایران را... فدای تحفه چین کرد ...

اسفندی که همه منتظر آن بودیم از راه رسید...

ولی نه خنده ای بر لب داشت و نه شوقی در نگاه...

سراسر استرس بود و لبریز از اضطراب...

که جز با نور امید و ایمان فروکش نمی کرد...

در این میان ما ماندیم و درهای بسته...

نه دستی برای فشردن؛ نه سینه ای برای تپیدن... و نه دلی برای عشق ورزیدن...

یا هووو... به فریاد رس... یا هو... استغث...

...

جواد صدیقی لیقوان

15 اسفند 98/ تبریز

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 272 تاريخ : شنبه 9 فروردين 1399 ساعت: 4:01