پاییز بی تو، همان پاییز است سرد و بی روح...

ساخت وبلاگ

جمعه چهارم مهر ۱۳۹۹ - 20:56 - جــــواد صديــــــــــقي ليـــــــــقوان -

شباهنگام در پس کوچه های تاریک و باریک...

بی تو قدم زنان می رفتم...

خش خش برگ ها ...

وز وز باد کوچه ها...

و سردی دستان تنهایم

نبودنت را در قلبم غوغا کرد...

و اینجا به یاد آوردم که پاییز هم از راه رسیده...

پاییز بی تو در خیابان ها قدم زدن ...

قدم زدن بی تو یعنی جام تهی از جان...

و حالا من ایستاده  و خموش...

همانی که چشمانت پاییز طلایی ام بود...

بدون چشمانت نگرانم...

نگران امروز و آینده...

راستی هیچ نمیدانم که یادت به یاد چه کسی در فوران است...

ولی اندیشه ات همیشه خاطرم را تسلی می دهد...

پاییز بی تو همان پاییز است سرد و بی روح..

پاییزی که باید برایم پادشاه فصل ها باشد...

پاییزی فسرده شده...

تا کی باید به دنبال تو باشم

تا کی باید تو را چشم در راه باشم

بیا و این فسرده حال دلم را رمق بخش

و جانی دگر ده که مرا تو جان جهانی

ای فردا و امروز من...

گذشته را رها کن ...

که انتظار بسی سخت است...

پاییز از آمدنت پیداست مرا تو نویدی خواهی داد...

چه بسا که پاییز ...

حسن ختام آمدن تو باشد ...

تا بر سر عهد بیایی و مرا دریابی...

دریاب که پاییز، قدم زدن هایش تنهایی است مرگ است مرگ...

پس بیا و از تنهایی رهایم کن...

و با من در زیر باران زیر چتر قدم بزن...

چه می گویم ...

خموش که شب های پاییز جنون آور است 

وقتی یادش در دلش باشد

ولیک چشمانش دریغ باشد از دیدگانت...

5مهر 1399

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 224 تاريخ : جمعه 29 اسفند 1399 ساعت: 8:03