یادگار خاطرات کودکی

ساخت وبلاگ

لحظات عمر در گذر هستند

و دقیقه ها با سرعت تند باد در حرکت...

سال ها از پی هم می آیند

تقویم جدیدی از زندگی برایمان می گشایند

تا برایمان بگویند:

زندگی بی عشق

حاصلش جز تنهایی نیست

زندگی بی عشق

جز افسوس روزهای رفته نیست

زندگی بی عشق یعنی سراب

و سراب یعنی توهّم زندگی کردن...

اگر عشق نباشد

آهنگ نفس های رفته و مانده ات یکی است...

و این سان است که من تو را دوستت دارم

آری این کلام من است

که دوستت دارم و می خواهمت

... تو را برای تنهایی هایم می خواهم

تو را برای خودم که نه

بلکه برای ماندن می خواهم

تا برایت از عشق بسرایم

برایت از نور خورشید بگویم

تو را برای قدم زدن در زیر باران

نیایش در معابد جهان

و عشق بازی های کنار دریا

و زمزمه های دلم می خواهم...

ای آنکه وجود نازک اندامت

چون آب زلال رودخانه ها

مسیر عشق را زیبا می کند

تو را برای فشردن دست هایت

در جاده عشق می خواهم...

ای رنگین کمان زندگی ام

در ظهر دل انگیز بهاری...

و ای آنکه آبشار محبتت در وجودم ریزان

ای آنکه شعله نگاهت در جام وجودم لبریز

تو را در تمام لحظه ها

فریاد می زنم

و صدایت می کنم

ای آنکه مرا معنا بخشیدی

و ای آنکه با نگاهت

 مفهوم عشق را برایم سرودی

بیا و غزل های عشق را

با چشمان شهلایت

بر من بنوشان

و از عشق بگو و از عشق بشنو

که تو مرا عزیزترینی

و تو مرا جان جهانی

ای جانِ جانِ جانِ من

و ای یادگار خاطرات کودکی ام

و ای جای مانده از دوران خوشی ها

ای موعود الهی من

و ای ودیعه تابناک من در این روزگار تاریک

بیا ...

بیا و با آمدنت آن روزهای خوش را برایم بیاور

و از عشق سرشارم کن...

 

بناب/ 19 آبان 1400

موضوعات مرتبط: دلنوشته های شخصی

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 148 تاريخ : شنبه 4 تير 1401 ساعت: 13:05