صدای پای آشنا...

ساخت وبلاگ

صدای پای آشنایی می آید...
که نسیم دلنوازش
چون گیسوی دلدار
فرح بخش است
و عطر خاطره هایش
جانفزا...
... آری بهار می آید
بهارِ طبیعت از راه می رسد
اما بهار من کجاست...

بهارِ من با کدامین فصل از راه می رسد...
بهارِ من... شکفتن خنده بر لبان توست
بهارِ من... شکفتن غنچه های محبت بر دل توست
ای بهار جان و تن من...
بیا و این تلخی هجر را
با کام بهاری ات شیرین گردان
بیا...
بیا تا قرارهای عاشقانه مان را از نو بنویسیم
بیا با هم عهد کنیم

عهد کنیم تا این بهار
آغاز و پایان وعده هایمان باشد
بیا تا زیر چتر شکوفه های بهاری
آنجا که کلمات به احترام عشق به پا می خیزند

همانجا که شعر از تلاطم تبسمت بر نگاهم جاری می شود
و جملات با نسیم گیسوانت عطر آگین...

دو دل را به هم گره زنیم...

و وجودمان را با سبزه های دل طراوت بخشیم

آری صدای پای کسی می آید...

شاید این بهار...

با آمدنش بهاران گردد

تا شمس جان هم خود را نمایان سازد...

29 اسفند1401

موضوعات مرتبط: دلنوشته های شخصی

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 54 تاريخ : چهارشنبه 11 مرداد 1402 ساعت: 15:33