شهرزاد قصه های تنهایی ام
نغمه خوان داستان شبانه ام
برایم هزار و یک شب از آمدنت بگو
غزل های وصالت را با آواز بخوان
با آب و تاب، آمدنت را بر زبان جاری ساز
اشعار ناب آمدنت را عاشقانه ردیف کن
اما هرگز نیا...
آمدنت مرا زهریست مهلک
اگر تو بیایی
من منتظر چه کسی باشم
عشقِ انتظار است که مرا زنده نگه داشته
و نورِ امید را هماره روشن می دارد...
ای عزیزترین دردانه ام
وصال تو را روح باید دریابد
وآن رخ نمی دهد مگر در حیات جاوید
مگر این جسم تاب دیدار جمالت را دارد...
ای پاک ترین عشق من...
تو را من تا عمر دارم باید به نظاره بنشینم
تا آن زمان که چشمانم سویی دارد
باید در راه منتظر بماند
تا تو بیایی...
اما آنگاه که دیدی قرارم، در این وانفسای روزگار بیقرار گشته
و امان از من بریده
رخی از چهره بنمایان و با دیده جان
از پستویی خودت را به من نشان بده
و باز مرا در خمار وصلت زنده بگردان
آنگاه که هویدا گردی
ضربان قلبم به صدا در می آید
... هر گاه دیدی که از این وانفسای روزگار
بریده ام
جمال نازت را
بر جان بی قرارم
بنوشان
تا باز تورا منتظر باشم
اما این تمنای من است...
این تمنای من است که دگربار هیچ گاه نیا
اگر بیایی و وصلت را بر من بنوشانی
چشم به راه چه کسی باشم
همه عمر آرزویم
به دنبال تو بودن هاست تا ابد
ابد من آروزی وصل توست نه وصالت...
وجودت چه پارادوکسی کرده زندگانی مرا
ای تمام دنیای من
که بودنت را همه عمر از خدا خواهم
وصلت، یعنی مرگ این قوی عاشق
... ای شهرزاد زندگانی ام
داستان رسیدنت برای من
سمفونی دریای متلاطمی است
در اقیانوس عشق بیکرانمان...
تبریز/ 12 فروردین 1401
دانلود قطعه با صدای ساقی سبو شکسته
موضوعات مرتبط: دلنوشته های شخصی
برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 165