اولین دیدار یار...

ساخت وبلاگ

مهربانویم...

ای قرار روزهای بی قراری ام...

ای نشاط شب های سکوتم...

و تو ای دلدارم...

...دلدار نازنینی که نگاهت آسایش و آرامش دل است...

مهربانویم...

بعد از سال ها انتظار

اولین دیدارمان رخ داد...

از برای دیدارمان ...

هر دو سرشار نگاه آمدیم...

با جان و چشم های لبریز آمدیم...

تو با آن چشمان جادویت...

...با آن سلاح نگاهت...

و من با شوری پرشرر...

چو بیدلی سراسیمه...

با هزاران دل...

دوان سوی هم آمدیم...

چشم در چشم و دل در دل...

فارغ از دنیا و ما فیها...

زمان را سپری کردیم...

گویی سحر چشمانت چنان افسونم کرد...

که از یادها رفت که زبان را به حرف آورم...

کلام را با کلماتم برقص آورم...

اما مگر جادوی نگاهت امانم داد...

فریادها از آن دیدگان طنازت...

که چه بی پروا...

و چه بی هیاهو دزدید اختیارم را...

ای نازنین حادثه زندگی ام...

چه بی گدار در عشقت دل به دریا زدم...

و چه وسیع بود زیبایی ات ...

و چه بی اندازه بود دوست داشتنت...  

که گذر روزها یادم اندازد عاشقت شدم...

ای ناب ترین حادثه حیاتم...

دوستت دارم...

بسان همان اولین لحظه دیدارمان...

استوار، ثابت و جزیل....

دوستت دارم...

تبریز/ 30 خرداد 98

 

 

وادی غفران و عشق...
ما را در سایت وادی غفران و عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 249 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:37