آشوبی دل را فرا گرفت...
دل بیدل و نالان دنبال تو گشت...
سراسیمه هوای تو در سر داشت...
تا به خیالِ خامِ خود، تو را یابد...
اما... چه داند بیچاره دل...
دل که از دست رفت کجا باز آید...
افسوس بر دل...
دریغا بر دل که دلدارش رفت...
نازدلا... باز کجا...
شور و نوا رها بکن...
سوی خود آی و خود ببین ...
چون نشوی ز خود رها... کی برسی به دادِ ما...
وادی غفران و عشق...
برچسب : نویسنده : javadsadigi بازدید : 261